بیشتر از آنچه سزاوارش باشم
بهم صدمه زدی
فقط به خاطر اینکه
بیشتر از آنچه سزاوارش باشی
عاشقت بودم

دل اگر بستی

محکم نبند

مراقب باش گره کور نزنی

او میرود

تو می مانی و یک گره کور

وقتی دیر رسیدم با یکی دیگه دیدمت...

اینو فهمیدم که هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدنه

گـ ـآهے فَـ ـرآر مے ?ـنـــــــم از فـــــــکر کردنــ

بـــه تـ ـو...

مـــثـ ـل رَد کـــَردَن آهَــــــنگے کـ ـه دوستــــش دآرم...

ارزو دارم فقـــط یکبــــار ســـرت را روی سینــــه ام بگذاری...

                                     تــــا تپش تامنظـــم قلبـــم را احســـاس کنیــــ...

                                                   ولـــی ازین میتـــرسم که قلبــــم به احتــــرامتــــ بایـــستد...!!!

خسته ام...

از صبوری خسته ام...

 از فریادهایی که در گلویم خفه ماند...

از اشک هایی که قاه قاه خنده شد...

و از حرف هایی که زنده به گور گشت در گورستان دلم

آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را ،

در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی . . .

این روزها معنی را از زندگی حذف کرده ام ...

برایم فرق نمی کند روزهایم را چگونه قربانی کنم 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بشکن بغضهایت رادلکم خودم هوایت را دارم

گریه کن برای من که بی او تمام شدم

            برای او که تورا شکست و برای خودت که اورا رنجاندی... 

می بینی دل بیچاره ی من،

غرور،هر سه مان را از عشق فراری داد...

دیگر نه تو دل می شوی.....نه من دلدار نه او یار،

لعنت به بخت بد تنها شدیم و رفت....یک عمر بیقرار

بعضـــی حــرفـــــارو نمیشـــــه گفتــــــــ
بـــایــــــد خـــــورد!
ولــــی بعضـــی حـرفــــــارو
نــه میشــه گفتــــــ ، نــه میشــه خـورد!
میمـــونــــه ســــــر دل!
میشــــــــه دلتنگـــــــی ...
میشــــــــه بغـــــــــــض ...
میشــــــــه سکـوتــــــــ ...

میشــــــــه همـــــون وقتــی کــــه
خــودتـــــم نمـیدونــی چـــــه مـرگتـــــه 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خیلی سخته صبر کنی,

برای چیزی که میدونی ممکنه هرگز اتفاق نیفته...

اما سخت تر اینه که رهایش کنی,

وقتی میبینی که اون تمامه خواسته ی شماست

رفتم پیش خدا ...
.
.
.
بهش گفتم: اونی که میخوامش بهم بده
5 سال از عمرم کم کن؟
گفتش: نمیشه
گفتم: ده سال از عمرم کم کن؟
گفتش: نمیشه
گفتم: پونزده سال ازعمرم کم کن؟
گفتش: نمیشه
گفتم:خداجون کل عمرمو میدم یک روز
زنده بمونم اما کنار اون !!؟
خدابغضش گرفت و گفت:
لعنت به قانون آدما!!
.
""نمیخوادت""
بمیری هم فایده نداره...

شاعر نیستم ...

نویسنده هم نیستم...

فقط بیت بیت چشمهای کسی که دوستش دارم را مینویسم

فقط عشقنامه کسی که دوسش دارم را مینویسم

این شعر ها فروشی بود

ولی دیگر نیست...

میگویند ساده مینویسی....

ازمن میخواهند به نوشته هایم شاخ وبرگ بدهم

انها نمیدانند چون کار من از شاخ وبرگ گذشته...

مهم ریشه بود که تیشه خورد

به روز های سخت که رسید متفاوت شد

کاش ادما هیچ وقت نفهمند که یه حرفایی یه زمانی دروغ بودن

میگویند ساده مینویسی..

اما من ساده بودن

وساده نوشتن

وساده زیستن را دوست دارم

وفروشنده هم نیستم

به هر قیمتی که باشد....